دادگاه عشق
نوشته شده توسط : بردیا گریبان دریده
جلسه محاكمه عشق بود و قاضي عقل ، وعشق محكوم بود به تبعيد به دورتريند نقطه مغز يعني فراموشي . 
قلب تقاضاي عفو عشق را داشت ولي همه اعضا با او مخالف بودند. 

قلب شروع كرد به طرفداري از عشق، آهاي چشم مگر تو نبودي كه هر روز آرزوي ديدنش را داشتي، اي گوش مگر تو نبودي كه در آرزوي شنيدن صدايش بودي و شما پاها كه هميشه منتظر رفتن به سويش بوديد حالا چرا اينچنين با او مخالفيد؟ 

همه اعضا روي برگرداندند و به نشانه اعتراض جلسه را ترك كردند ، تنها عقل و قلب در جلسه ماندند . 

عقل گفت : ديدي قلب همه از عشق بي زارند، ولي متحيرم با وجودي كه عشق بيشتر از همه تو را آزرده چرا هنوز از او حمايت ميكني ؟ 

قلب ناليد و گفت : من بي وجود عشق ديگر نخواهم بود و تنها تكه گوشتي هستم كه هر ثانيه كار ثانيه قبل را تكرار ميكند و فقط با عشق ميتوانم يك قلبي واقعي باشم ...





:: بازدید از این مطلب : 318
|
امتیاز مطلب : 52
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : 14 مهر 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: